تبریک به دختر گلم
دختر مهربان و ساعی مامان ،تبریک صمیمانه مرا به مناسبت موفقیت در آزمون مدارس نمونه دولتی پذیرا باش خدارو شکر که با توکل بر خدا و تلاشهای تو عزیز دل مادر زحماتت به بار نشست و ثمره آن همه سختی و کوشش را دیدی و چقدر این موفقیت شیرین و دلچسب بود مخصوصا برای من در این شرایط روحی که عزیز دلم و از دست دادم سپاس خدارو که امیدت را ناامید نکرد امیدوارم همیشه در تمام مراحل زندگیت با توکل به خدا و پشتکارت موفق باشی دعای خیر ما همیشه بدرقه راه زندگیت خواهد بود و تا ابد برایت از درگاه خداوند آرزوی موفقیت و سربلندی دارم ..... ...
نویسنده :
مامان طیبه
13:09
روز دختر
خداوند لبخند زد دختر آفریده شد! لبخند خدا روزت مبارک برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم برای ناز اون چشاش سخاوت هدیه میارم یک دل پر امید و مهر ، ترانه ساز غصه ها هدیه من به دخترم ، همون غریب بی ریا
نویسنده :
مامان طیبه
9:55
برای مادرم
دختر گلم این روزها دلم خیلی گرفته آخه میدونی مادر جون رفت به سرای ابدی جایی که یه روزی همه ما باید پرواز کنیم و با این دنیای فانی خداحافظی کنیم گرفتگی دلم بیشتر به خاطر دلتنگیهامه دلم خیلی واسه مامانم تنگ شده آخه میگن مادر مثل نخ تسبیح میمونه که مهره های تسبیح رو دورهم نگه میداره واقعا درست گفتند از وقتی مادرجون از پیش ما رفت احساس می کنم که ما برادر و خواهرها هر کدوم به یه سمتی پرتاب شدی...
نویسنده :
مامان طیبه
9:51
تولدت مبارک عزیرم
تولدت مبارک عزیزم عزیزم سلام خوش اومدی گلم دختر ناز و قشنگم که تا دیروز نوزادی نرم و ابریشمی بود امروز برای خود خانمی شده که به وجودش افتخار می کنم دوازده سال پیش در چنین روز و لحظه ای خدای بزرگ و مهربان این هدیه الهی را به من ارزانی داشت و حس مادر شدن را در وجودم به ودیعه گذاشت خدایا من چگونه شکر گزار این همه لطف و عنایت تو باشم و چکونه سجده شکر به جا نیاورم که خالق زیبایی چون تو دارم برای همه چی سپاسگزام دختر عزیزم اکنون که این مطالب رو برات می نویسم سخت در حال آماده شدن برای آزمون تیز هوشان پایه ...
نویسنده :
مامان طیبه
4:55
سال جدید مبارک
یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال تعطیلات نورزو امسال هم مانند همه تعطیلات آنقدر سریع گذشت که متوجه نشدیم به آخر تعطیلات رسیدم و برگشتیم به روال عادی و همیشگی زندگی ... امسال به خاطر مصادف شدن هفته اول تعطیلات با ایام فاطمیه (س) و مطابق سنوات قبلی مراسم خانه عمه جون زینب مجبور شدیم در شهر بمانیم از طرفی به خاطر فوت عمو جون فضل الله و عمه جون صفا و فاتحه خونی عید امسال با سالهای قبل کلی تفاوت داشت خدا رحمتشون کنه و روح همه رفتگان شاد باشه الهی که جاشون از دلامون خالی نشه &nbs...
نویسنده :
مامان طیبه
7:59
دلتنگی مامان 8/11/1393
دختر عزیزم این روزها سخت در گیر امتحانات پایان ترم هستی با وجود این وروجک کوچولو تو زندگی کمتر برات وقت می ذارم و خدا رو شکر آنقدر فهمیده هستی که این موقعیت رو به خوبی درک می کنی .الان که کمی سرم خلوت شده بیشتر به تو فکر می کنم برات دعا می کنم تا همیشه در همه مراحل زندگی صحیح و سالم و موفق باشی دختر گلم هیچ وقت نذار ناملایمات زندگی تو رو به زانو در بیاره با شناختی که من از تو دارم و ایمانی که در تو می بینم آینده درخشانی در انتظار تو هست انشاالله خدا همیشه پشت و پناه تو باشد خیلی دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووست دارم و می بووووووووووووووووووووو ...
نویسنده :
مامان طیبه
11:44
روز جهانی کودک 16/7/1393
دختر عزیزم امروز روز جهانی کودک هر چند بزرگ شدی و خانم اما با خواهر کوچکت همراهی می کنی تا این روز بهش خوش بگذره و خاطره خوبی داشته باشه برا همین دیشب به اتفاق هم رفتیم سینما برا دیدن شهر موشها با دوستات هم هماهنگ کردی که بیان تا بیشتر بهتون خوش بگذره تکرار این روزها منو به یاد بچگی های تومیندازه که برات جشن می گرفتیم و هدیه هم به رسم یادبود برات می خریدم امسال هم به یاد اون روزهای قشنگ که با گرفتن هدیه خوشحال می شدی برات هدیه ای گرفتم که امیدوارم خوشت اومده باشه و همیشه تو زندگی خوشحال و موفق باشی گلم عکس های یادگار ی از روز جهانی کودک به اتفاق دوست های مهربونت رامیلا جون و ماریا جون این هم عکس هدیه روز جهانی کود...
نویسنده :
مامان طیبه
12:32
طبیعت غافلگیر کننده(جزی) 21/6/1393
جمعه بود می خواستیم صبح زود بریم بیرون.هول و هوش ساعت ده بود که ما درحال آماده کردن وسایل بودیم.تاوسیله هارو آماده کنیم ساعت یازده شدو بعد دور هم جمع شدیم تا تصمیم بگیریم که کجا بریم.خلاصه تصمیم گرفتیم که به جزی منطقه ای واقع در غریب محله بریم.چون اون جا رودخونه بودو گفتیم که بریم یکم آب تنی کنیم. بعد راه افتادیم تا اونجا یک ساعت و نیم راه بود.تاوسطای جاده هوا خوب بود اما وقتی وارد پاسند رز شدیم جنگل قبل از غریب محله،هوا مه شدیدی گرفت و نمی تونستیم بدون چراغ روشن ازجاده بگذریم.بعد هم جفت راهنما رو روشن کردیم هم چراغای ماشین.خلاصه این مسیر رو گذروندیم تا رسیدیم به دوراهی بعد تابلو ها رو خوندیم دیدیم که غریب محله از سمت راسته. پس باباب...
نویسنده :
مامان طیبه
16:38
136 ماهگی در تکاپوی مدرسه 22/6/1393
سلام دختر گلم نمیدونم چرا عدد 22 برام مقد س شده بیشتر به خاطر اینه که در روز 22 یک ماه قشنگ خدا از طرف آفریدگار به من هدیه ای داده شد که با هیچ زبونی نمیشه شکرش رو بجا آورد .دختر نازم امروز درست 136 ماهگی توست وقتی به تو نگاه می کنم می بینم چقدر خانم شدی انگار برای خودت کسی شدی و می تونی تمام مسائل مربوط به خودت رو به دوش بکشی و تصمیم درستی برای زندگی داشته باشی چرا که با وجود خواهر کوچیکت من کمتر تونستم به تو کمک کنم اما ماشااا... از پس همه کارهای خودت بر میای و خانم مستقلی شدی نمونه اش چند روز پیش بو د هر سال در این روزها برای تهیه لوازم سال تحصیلی با هم در تکاپو بودیم تا چیزی رو از قلم نندازیم اما ...
نویسنده :
مامان طیبه
13:04